حالت تاریک
پنج‌شنبه, 29 شهریور 1403
در گفتگو با رهیاب مطرح شد:

بیان خاطره شنیدنی رزمنده دوران دفاع مقدس

بیان خاطره شنیدنی رزمنده دوران دفاع مقدس

رحیم آقایی از سختی های جنگ می گوید و اینکه با وجود تجهیزات مدرن و بیشمار بعثی‌ها امکان پیروزی ما در برابرعراقی‌ها ناممکن بلکه محال بود اما امداد های غیبی ملت ایران را همراهی می کرد.

رحیم آقایی رزمنده دفاع مقدس گتوند در گفتگو با خبرنگار رهیاب پیرامون بازگویی خاطرات سالهای جنگ می گوید : یادم می آید عملیاتی داشتیم که به دستور بنی صدر ساعت 10 صبح شروع شد ،برای گرفتن یا آزادسازی روستای گلبهار که بلافاصله منجر به شکست شد، فرمانده عزیز ما حاج عیدی محمد عسکرزاده خیلی از مجروحین ارتش را با شجاعت کم نظیری نجات داد .

این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه با وجود تجهیزات مدرن و بیشمار بعثی‌ها امکان پیروزی ما در برابرعراقی‌ها ناممکن بلکه محال بود گفت: این عملیاتی که نامبرده حدود ساعت 10 شب آغاز شد و ساعت چهارصبح به مدت هفت دقیقه توپخانه ارتش آتش گرفت، هدف ما گرفتن خاکریز دشمن و باقی ماندن آنجا بود، نه عقب نشینی ، معبر ما دو گروه  35نفره بود . همگی پاسدار رسمی اما هر گروه حدود دو نفر بسیجی همراه داشتیم .


وی افزود :گروه اول پیشتاز بود و بنده حقیر فرمانده گروه 30تا 35 نفره بودیم  ،یک گروه 35 نفره هم 100 متر عقب تر پشت سر ما بودند ،از ساعت 10 شب تا سه شب نشسته جلو رفتیم ،نزدیک خاکریز دشمن که رسیدیم کاملا چسبیده به زمین ماندیم تا محورهای دیگر که نرسیده بودند، برسند تا عملیات را همزمان آغاز کنیم .

 رزمنده دوران جنگ ادامه داد: نگهبان عراقی بی‌هدف به سمت خاکریز ما تیراندازی می‌کرد ،خاکریز دشمن پر بود از تجهیزات نظامی و بسته‌های نارنجک ،جعبه نارنجک را می‌بردم بالای سنگر و بطور عادلانه هر سنگر چهار نارنجک ، کل خاکریز محل مأموریت خود را با نارنجک پاکسازی کردیم . فقط گروه 30نفره ما حدود 20تا 30تانک را به آتیش کشیدیم چون تجربه اول ما در یک عملیات برنامه ریزی شده بود ،اشتباهاتمان زیاد بود .

وی ادامه داد : آتیش زدن تانک اشتباه بود ، این تانک می‌توانست در عملیات‌های بعدی پشتیبان ما باشند و هم تعدادی از نیروهای ما توسط گلوله‌ها منفجر شده تانک مجروح و شهید شدند . فکر کنم از 35 نفر ما فقط یکنفر مجروح شد آنهم مهدی سعادتی بود که از بچه‌های مشهد بود . بنده نیز دو تیر و شهید علیرضا فتاحی چهار ترکش خورد .

این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه برخورد رزمندگان با اسرای عراقی با احترام و ملاطفت بود ،افزود: هر یک از نیروهای دشمن تسلیم می شد، با احترام با او برخورد می‌شد ،اما یکی از نیروهای دشمن از سنگر بیرون آمد و بخاطر اینکه ما دسترسی به آب پیدا نکنیم  بشکه بزرگ آب را به رگبار بست در همان جا مهدی سعادتی که پدرش نجار بود و شبانه از منزل فرار کرده بود تا خود را به جبهه برساند  بارها در طول مسیر التماس می‌کرد اقا،جان مادرت  بگذارید یک عراقی را هم  من بکشم به او می گفتم کشتن دشمن فقط در درگیری و نه در تسلیم شدن .


اقایی ادامه داد :بهر حال آن بعثی که بشکه آب را با گلوله سوراخ سوراخ کرد و قصد فرار داشت . به او گفتم مهدی سعادتی الان وقتش است این نامرد را بکش  و مهدی سعادتی که حدود یکسال بعد از این عملیات به شهادت رسید یک خشاب در شکمش خالی کرد عراقی‌ها سه خاکریز عقب نشینی کردند ،اما چون قصد ما استقرار در خاکریز اول بود همان خاکریز دست ما بود تا عملیات بستان . ضمنا پاکسازی که تمام شد . تک به تک سنگرها را رفتیم عراقی‌ها زیر پتو خواب بودند که در سنگرها پنج نفر پنج نفر توسط نارنجک های خودشان به درک واصل شده بودند .

 پایان پیام/

بیان خاطره شنیدنی رزمنده دوران دفاع مقدس
بیان خاطره شنیدنی رزمنده دوران دفاع مقدس
بیان خاطره شنیدنی رزمنده دوران دفاع مقدس
بیان خاطره شنیدنی رزمنده دوران دفاع مقدس

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از