حالت تاریک
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن رهیاب خبر | rahyabkhabar.ir هستید؟
روایت‌هایی از دل جاده عشق
یادداشت؛

روایت‌هایی از دل جاده عشق

فعال رسانه‌ای در یادداشت خود نوشت: در خوزستان، عشق به امام حسین(ع) در گرمای سوزان و میان رنگین‌کمان اقوام جاری است؛ مردمان با جان و دل در مسیر مشایه به زائران خدمت می‌کنند و جلوه‌هایی بی‌نظیر از ایثار و همدلی می‌آفرینند.

به گزارش گروه اجتماعی خبرنگار شبکه اطّلاع‌رسانی «رهیاب»؛ میثم خالدی فعال رسانه‌ای در یادداشتی برای «رهیاب» نوشت: اینجا خوزستان است؛ سرزمینی که عشق به امام حسین (ع) در رگ‌هایش جاری است. مردمان این دیار، حسینی‌بودن خود را نه در شعار که با پوست و خون و جان نشان می‌دهند. مسیر پیاده‌روی اربعین، یا همان «مشایه»، شاهد صحنه‌هایی است که در هیچ‌جای عالم نظیرش را نمی‌بینید.

خوزستان، تکه‌ای از ایران، همان ایرانی که حاج‌قاسم می‌گفت: «ما ملت امام حسین هستیم». این سرزمین با رنگین‌کمان اقوام و مهمان‌نوازی کم‌نظیرش، امروز درهای خانه‌هایش را به روی زائران اباعبدالله(ع) گشوده است.

امسال، کاروان‌های عاشقان از حسینیه رزمندگان رامهرمز آغاز کردند؛ زیر تیغ تیز آفتاب، پرچم‌هایشان را برافراشتند و با ندای «لبیک یا حسین» قدم در مسیر کربلا گذاشتند. در این مسیر، مردمان شهری و روستایی با هرچه در توان دارند، پذیرای زائران‌اند. کوچک و بزرگ، پیر و جوان، همه برای خدمت آمده‌اند.

در میان کاروان، مردی عرب با لباسی ساده و چهره‌ای فرتوت، در گرمای طاقت‌فرسا گام برمی‌داشت و فریاد می‌زد: «مرگ بر اسرائیل». وقتی از او پرسیدم خسته نمی‌شوی؟ گفت: «ما برای حسین از جانمان می‌گذریم، خستگی معنا ندارد».

جوانی آراسته، عَلمی به دست گرفته بود و زیر لب زمزمه می‌کرد: «ان‌شاءالله اربعین می‌روم سمت حرم». هر قدمش، عهدی تازه با کربلا بود.

مادری را دیدم که با اشک در چشم گفت: «چطور می‌توان نوای حضرت زینب را شنید و نرفت؟ من به نیابت از بی‌بی زینب آمده‌ام». وقتی از وضعیت غزه پرسیدم، اشک‌هایش سرازیر شد: «من مادر هستم، می‌بینم این جنایت‌ها را، گریه می‌کنم؛ کاش می‌توانستم برای این مظلومان کاری کنم».

در گوشه‌ای، مادری به همراه پسرش با یک کلمن آب از زائران پذیرایی می‌کردند. با لبخند گفتند: «تنها زندگی می‌کنیم، همین آب را توانستیم بیاوریم، امیدواریم آقا قبول کند».

زوج جوانی با شوق، دوغ خنک میان زائران پخش می‌کردند و گفتند: «اولین سفر و خدمت زندگی مشترک‌مان را با عشق به اباعبدالله آغاز کردیم». بانویی با قاچ کردن هندوانه‌های خنک فریاد می‌زد: «مرگ بر اسرائیل».

مردی را دیدم که همراه دو دختر و مادر پیرش میوه پخش می‌کرد و با لهجه عربی خوشامد می‌گفت: «اهلاً و سهلاً هله بل زوار ابوعلی».

در مسیر، مردی خادم با آب خنک صورت زائران را می‌شست. وقتی خواست دستم را ببوسد، مانع شدم و گفتم: «من عکاسم». با احترام گفت: «کار شما خیلی مهم است، شما روایت‌گر این حماسه‌اید». او اصرار کرد شب مهمان خانه‌اش باشم، اما فرصت اجازه نداد.

دختر نوجوانی که کنارم راه می‌رفت، پرسید: «عمو، عکاسی؟ خوش به حالت! هم زائری، هم خادم». وقتی گفتم چرا؟ پاسخ داد: «چون می‌توانی هم خدمت کنی و هم مشایه را بروی».

روستاییان مسیر بندر امام تا آبادان از ذبح شتر برای سلامتی زائران گرفته تا توزیع میوه و بستنی، همه و همه عشق خود را به نمایش گذاشته بودند.

 

مشایه خوزستان، روایت هزاران دل عاشق است که برای حسین (ع) می‌تپند. اینجا، هر قدم بوی ایثار می‌دهد؛ بوی اشک، بوی لبیک، بوی خدمت. در این جاده، عشق زائر و خادم درهم تنیده و پرچم حسین بر فراز آفتاب می‌رقصد.

نویسنده: میثم خالدی، فعال رسانه‌ای 

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!