درگفتگو با «رهیاب» مطرح شد؛
روایتی خواندنی از پرستار جهادگر دفاع مقدس

پرستاران در دفاعمقدس به گواه رزمندگان ایرانی و نظامیان اسیر شده بعثی، هرگز میان مجروحان ایرانی و زخمیشدگان دشمن، تفاوتی قائل نشده و براساس اخلاق اسلامی و حرفهای، برگی درخشان بر افتخارات ملت ایران اضافه کردند.
به گزارش«رهیاب»؛ دفاعمقدس، نه تنها صحنه دلاور مردیهای مجاهدان اسلام، بلکه عرصهای برای جلوهگری حرکتهای زینبوار زنان ایرانی بود، زنانی که چون «زهرا حسین زاده» با جان و دل از مجروحان جنگی پرستاری کرده و برای اسلام و انقلاب از داخل بیمارستانها و نقاهتگاهها جهاد کردند.
شاید بتوان دفاعمقدس را عرصهای مهم برای نمود جایگاه والا و موثر زنان ایرانی عنوان کرد، عرصهای که نشان داد زنان غیور این سرزمین در راه اسلام و انقلاب، جان خویش را هم، کفنپوش میکنند. بانوانی که ابراهیموار فرزندان و شوهرانشان را به خط مقدم جبههها عازم کرده و علاوه بر پرستاری، در پشت جبهه و در شهرهای خود نیز آذوقه و مایحتاج رزمندگان را فراهم میکردند تا ایران اسلامی سبز بماند و تنومند شود.
البته آسان نیست که از فداکاری پرستاران در دفاع مقدس سخن به میان آورد؛ پرستارانی که هر کدام به تنهایی امکان تبدیل شدن به یک الگوی بیرقیب از خدمت، وطندوستی و اخلاقمداری را دارند.
در شکست حصر آبادان تنها ۱۵ ساله است که به همراه اعضای خانواده اش که از مبارزین انقلاب بودند، در آبادان می مانند و تا پای شهادت برای شکست حصر آبادان تلاش میکنند. از ۱۱ ماه تلاش بیدریغ کسانی میگوید که در شهر ماندند و با وجود کمترین امکانات مقاومت کردند. از زنانی مجاهد که در راه حفظ این پاره از میهن اسلامی تا گذشت از جان خود عهد کرده بودند و ترس و سختی مشقت بار آن روزهای حصر آبادان را با تمسک به بانوی آزادگی حضرت زینب (س) تاب آوردند.
« زهرا الماسیان» بانوی جانباز سالهای دفاعمقدس از فداکاریها و تلاشهای این زنان می گوید. از حال وهوای ورودش به جبهههای جنگ و شکست حصر آبادان و پس از آن حضور در خرمشهر برای کمک به آزادسازی این شهر؛ که در همانجا و در درگیریهای تن به تن با عراقیانی که وارد شهر شده بودند به شدت مجروح میشود. از دل صحبتهایش میتوان فهمید که عراقیان چه خوفی از حضور شیرزنان این سرزمین در کارزار جنگ داشته اند. آنچه در ادامه می خوانید گفتگوی «شبکه اطلاع رسانی رهیاب» با این بانوی شیرزن درروزهای سخت پرستاری و نقش زنان در جنگ تحمیلی است.
چگونه درگیر مساله دفاع و جنگ تحمیلی شدید؟ نحوه ورودتان به جبهه چطور بود؟
با آغاز جنگ و خصوصا آغاز حصر آبادان بلافاصله در بحث امدادگری وارد بیمارستانها شدم . بعدها پس از شکست حصر آبادان حتی به خط مقدم در خرمشهر رفتم، اعزامم به خرمشهر زمانی بود که کلا خرمشهر از سکنه خالی شده بود و تمام شهر در اختیار نیروهای عراقی بود. جنگ در خرمشهر تن به تن بود. من و یکی از خواهران به آنجا اعزام شدیم در بیمارستانها مشغول به کمک شدیم. اما اوضاع هر روز وخیم تر می شد تا جایی که برای مقاومت و جلوگیری از اسارت مجبور به نبرد تن به تن شدم، در آبادان هم قبل از ورود به خرمشهر تا شکسته شدن حصر آبادان نیز حضور داشتم.
در بیمارستانها به نوبت گشت میزدیم و کمکهای امدادگری و پرستاری از مجروحین را برعهده داشتیم و همینطورشناسایی و بیرون آوردن افرادی که در شهر زیر آوار مانده بودند. آنقدر تعداد نیروها در حصر آبادان در داخل شهر کم بود که ما در همه زمینهها سعی میکردیم رزمندگان را کمک کنیم. از پخت غذا برای مجروحین و رزمندگان گرفته تا پرستاری و رسیدگی به مجروحین وحتی تمیز کردن فضای بیمارستانها.
می توانم بپرسم از چه ناحیه ای مجروح شدید که اینقدر بحث درمانی تان طول کشید؟
در خرمشهراز ناحیه شکم و پهلوها، شانه و پیشانی آسیب دیدم، از آنجا که جنگ تن به تن شده بود و مستقیم و از روبه رو در تیرس دشمن بودم مورد رگبار قرار گرفتم و قسمتهایی از بدن من کاملا تخلیه شد اما خوشبختانه توانستم در طول سالهای دفاع مقدس در کنار بحث پیگیری درمان خودم در پشت جبهه هم درحد توان همچنان کمک کنم و حضور داشته باشم. بعد از جریان شکست حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر همه خواهران فعالیتشان تنها در پشت جبهه بود، در مساله حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر قضیه فرق می کرد.
به دلیل کمبود نیرو، بانوان حتی برای دفاع از شهر وارد جنگهای خط مقدم هم شدند. دغدغه همه خانمها و حتی برادران رزمنده این بود که زنان و دختران به اسارت نروند، لذا همه تا پای شهادت ایستاده بودند وشعارمان دفاع تا شهادت بود. در حصر آبادان در واقع زنان و دخترانی که در شهرحضور داشتند گویا در خط مقدم بودند، خرمشهر نیز کاملا در دست عراقیان بود.
کار زنان در آغازین روزهای جنگ تحمیلی ساختن سنگر و پناهگاه بود. تا آنجاکه برخی از بانوانی که در مقاومت سلحشورانه خرمشهر حضورداشتند، در چیدن دیوار پل خرمشهر پیشقدم شدند و همچنین با پرکردن گونیهای شنی و ساخت سنگرهای خیابانی و مجهز کردن آنها به کوکتل مولوتف در جلوگیری از سقوط شهر به دست دشمن بعثی کار میکردند. در سایر مناطق جنگی نیز زنان در پر کردن گونیها برای ساخت سنگر و تهیه کوکتل مولوتف فعال بودند .
بعد از جانبازی چه اتفاقاتی برای شما پیش آمد؟ توانستید به جبهه ها برگردید؟
از همان روزهای بهبودی اولیه ام دوباره به جبهه ها پیوستم و بحث درمانی خودم را نیز در کنار فعالیت هایم در جبهه پیگیری میکردم.
حقیقتا بحث ورود به درگیرهای تن به تن و مسایل جنگ وحشت انگیز است؛ آن هم برای دختری نوجوان به سن و سال شما. چه انگیزه ای موجب غلبه بر ترس در شما بود؟
من سنی نداشتم که به دست نیروهای ساواک افتادم، همانطور که آنجا از نیروهای ساواک نترسیدم از نیروهای عراقی هم ترسی نداشتم. البته نترسیدن از عراقیها به معنی نترسیدن از کشته شدن و مجروحیت بود اما همیشه وحشت و ترس اسارت داشتیم. اما بحث ترس از صحنه جنگ و گلوله و خمپاره و موشک نبود، هر چه فکر میکنم برایم مفهومی از ترس وجود نداشت. چون درآن صحنهها احساس مسئولیت داشتیم که اصلا امکان و فرصت فکر کردن به مفهوم ترس و جنگ و گلوله را نداشتیم. واقعا اینگونه بود آنچه برایمان پیش آید باید راضی به رضای پروردگار باشیم.
اصلا به این فکر نمیکردم ممکن است فردا دیگر نباشم یا مجروح شوم. در عوض همه حواس و دقت نظرمان بر روی انجام وظایفی بود که برای خود ترسیم کرده بودیم. مدام در فکر مجروحان بودیم. اینقدر فرصت کم پیدا میشد که فقط وقت اقامه نماز،زمان استراحتمان بود. گاهی نیز اینقدر تعداد مجروحین زیاد میشد که حتی امکان این که مجروحان را برای اقامه نماز رها کنیم نداشتیم. فقط تکلیف بود و انجام وظیفه انسانی و اسلامی که تسلی دهنده ما در آن شرایط بود. یادآوری واقعه عاشورا و صبر خاندان رسول الله که در راه انجام رسالت به هیچ ترس و مصیبتی فکر نمیکردند و همه سختیها را تحمل می نمودند و تمسک به این بزرگان برای صبر و تحمل و نترسیدن تنها کمک ما بود.
نقش امام خمینی«ره» در جنگ
به عنوان کسی که در سالهای دفاع مقدس و حتی در مهم ترین حادثه های آن یعنی شکست حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر حضور داشتم باید بگویم مهم ترین عامل پیروزی و پیش برنده جبهه های ما عنصر عشق به امام بود. این عشق، عشق تنها به یک فرد نبود، عشق به یک اندیشه و تفکر بود. در صدر اسلام هم وقتی صحابه ای چون عمار و یاسر و سمیه و بلال و.... در برابر همه سختی ها و شکنجه ها ایستادگی کردند به خاطر زیبایی فکر و اندیشه حضرت رسول (ص) بود. انسان وقتی این همه زیبایی را می بیند با هیچ منطقی نمیتواند از این زیبایی دست بکشد.
رزمندگان ما هم به امام خمینی«س» به عنوان مدافع راستین اسلام می نگریستند. من فکر می کنم وجود حضرت امام برای انقلاب ما چه در دوران جنگ و چه تا امروز چون یک معجزه الهی بوده است. ان شاء الله شرایطی به وجود آید که کسانی که پرده هایی می کشند تا وجود حضرت امام را در این سرزمین پنهان و کم رنگ کنند، از بین بروند و بدانند اگر امام نیامده بود انقلاب بر اثر زحمت ایشان و همراهی مردم به وقوع نمی پیوست.
این جذبه و مغناطیس اهل بیت «ع» در وجود گرانقدر حضرت امام بود که باعث پیوند ناگسستنی مردم با امام می شد و همین جذبه در وجود امام بود که باعث شد هرگز ارتباط مردم با امام و انقلاب قطع نشود.
حقیقت این بود که ما کمبودهای بسیاری در جنگ داشتیم. شاید باورتان نشود در جبهه ها وقتی از صبح بلند می شدیم تا شب سرپا و مشغول فعالیت بودیم و با اینکه خواهران خود مسئول تهیه غذا برای مجروحین و رزمندگان بودند، اما غذا به خود ما نمی رسید وبیشتر از طریق استخوان غذاهایی که می پختیم ارتزاق می کردیم. ما حتی گاهی سهمیه آب آشامیدنی خود را به رزمندگان و مجروحین میدادیم و برای خوردن آب به شط می رفتیم با آب غیر شرب سیراب میشدیم. یادم هست چند روزی غذا نخورده بودیم ویک روز که از دفن شهدا بر میگشتیم،ضعف برمن غلبه کرد- خواهران هر چه قدر اصرار کردند باز هم دلم نیامد غذا بخورم و باز هم از مکیدن استخوان های مانده غذای رزمندگان برای سیر کردن خودمان استفاده کردیم. چون غذایی هم که برای رزمندگان می ماند واقعا رزمندگان را سیر نمیکرد.
از جهت امکانات نظامی هم واقعا امکانات کم بود. اگر حقیقتا امکانات زیادتر بود به کمک فداکاری های بی نظیر رزمندگان ما، امکان پیروزیها بیشتر بود. رزمندگان ما حتی در جنگ های تن به تن هم موفق بودند و تلاش می کردند که حتی اگر شده با درگیری تن به تن مانع سقوط خرمشهر شوند.
ما در مقابل ارتشی میجنگیدیم که از سوی تمام دنیا حمایت می شد. جبهههای ما آنقدر جریانات و فداکاری ها داشت که متاسفانه با وجود گذشت این همه سال باز هم بسیار کم از ابعاد این فداکاری ها گفته و نمایش داده شده است. شاید فقط بشود گفت تا حدودی آقای حاتمی کیا در فیلم ها و سریال های خود مثل خاک سرخ توانستند گوشه کوچکی از آن همه ایثار را نمایش دهند.
به عنوان کسی در سخت ترین و حساس ترین دوران های دفاع مقدس حضور داشته است و حضور زنان رزمنده در جبهه ها را درک کرده اید؛ از نقش زنان در جبهه های دفاع مقدس بگویید و از مشکلات و سختی های آنان و همینطور تاثیر حضور آنان در پیروزی های ما.
همه رزمندگان زن حاضر در جبههها زحمات بسیار و فداکاریهای فراوانی داشتند. اولین مسئولیتی که زنان در دفاع مقدس، به صورت خودجوش و همپای مردان بر عهده گرفتند، جنگیدن با دشمن بعثی بود، حتی آنان، کوکتل مولوتف ساختند، تا به جنگ تانکهای عراقی بروند که قصد داشتند از مرز شلمچه بگذرند. البته تهیه و به کار بردن کوکتل مولوتف، ابتدایی ترین کار رزمی خواهران و زنان به شمار می آمد، بعدها آنها خود را به سلاح مجهز کردند تا مردانه با دشمن بجنگند، از جمله:
در قبرستان خرمشهر زن ۶۵ ساله ای را دیدم که تفنگ «ام یک»بر دوش داشت. گفتم: مادر چه می کنی؟ گفت: پسر و دخترم آنقدر جنگیدند تا شهید شدند و اینجا خفته اند. می روم راه شان را ادامه دهم، هر چه او را منع کردم، نپذیرفت و گفت: باید از دینم دفاع کنم. این تنها وظیفه شما پسرانم نیست، بلکه وظیفه من هم هست، جنگید و سرانجام با ترکش خمپاره شهید شد.
زنان رزمنده در خرمشهرو آبادان، کارهای دیگری را نیز بر عهده داشتند که مراقبت از تسلیحات، تسلیح رزمندگان، نگهبانی از پیکر شهداء، توزیع سلاح بین رزمندگان از آن جمله بوده است.
من در جنگ زنانی را دیدم که واقعا خاکی بودند. زنانی که هم در حصر آبادان بودند و نیز زنانی که از سایر نقاط کشور برای اعزام به جبهه ها آمده بودند. چه از سطح خانوادگی های بسیار بالا و چه برعکس آن. همگی وقتی به منطقه ای اعزام میشدیم در انجام همه کاری، چه سخت و چه پیش پا افتاده، هیچ ابایی نداشتند. در بیمارستان با تمام تواضع لگن زیر پای رزمندگان می گذاشتیم و بیمارستان را تمیز کنیم. مثلا مادر من که در بیمارستان از صبح تا شب از رزمندگان مراقبت می کرد فاصله ای میان ما نبود.
ما در جنگ همه مان یکی بودیم و همه کار هم می کردیم، از کار مدیریت در زمانی که کادر بیمارستان نبود تا شستشوی زخم مجروحان و خدمات و تی کشیدن کف فضای بیمارستان.
خیاطی؛ دوخت لباس برای رزمندگان
از جمله امور دیگری که بانوان مشارکتی فعال در آن داشتند، انجام کار بافندگی، خیاطی و دوخت و دوز البسه و سایر وسایلی بود که در شرایط جوی مختلف مورد استفاده رزمندگان قرار میگرفت.
در هلال احمر شهر اهواز بانوان زیادی در سالنهای بزرگ به کار دوختن البسههایی چون: تونیک، شلوار و... مشغول بوده و عدهایی نیز که مهارتی در خیاطی نداشتند به کار تکهدوزی میپرداختند. زنان و دختران یزدی، ابرقویی و سمنانی نیز با بافتن کلاه، دستکش، ژاکت، جوراب و سایر البسه گرم به یاری جبهههای جنگ تحمیلی شتافتند. در استان اصفهان، جهاد دانشگاهی اصفهان در طی فراخوان و اطلاعیهای اقدام به جذب نیروهای مردمی جهت کار بافندگی و خیاطی نمود که تعداد ۲۰۰۰ نفر از خواهران در سراسر استان اعلام آمادگی نموده و در اموری نظیر دوختن کیسه و انواع مختلف بافتنیها مشغول شدند. در میان آنان خانمی نابینا بنام حبیبه دکمه لباسها را میدوخت. در استان ایلام نیز زنان نقش مهمی در تهیه ملحفه و دوختن پوشاک رزمندگان برعهده داشتند. علاوه بر ستادها و مراکز ویژه خیاطی و تهیه پوشاک، خواهران در برخی مناطق اسکان جنگزدگان نظیر شیراز، به دوختن لباس برای رزمندگان اقدام میکردند.
دوخت و دوز بانوان برای رزمندگان به موارد خاصی محدود نمیشد و شامل مواردی هم چون: لباسهای رزم، کیف و کوله پشتی، ملحفه و رو بالشتی، شلوار کردی برای رزمندگان مستقر در غرب کشور، بادگیر، لباسهای شیمیایی و ... میشد؛ در زمینه دوخت لباسهای شیمیایی برای رزمندگان خانم ابـري مـيگـويـد: «قبل از آغاز عمليات كـربلاي چهار خـواهـران شبهاي زمستان تـا صبح بـيوقفه لبـاسهاي شيميـايـي و مـاسكهاي مخصـوص رزمنـدگـــان را مـيدوختند. به خاطر سردي هـوا و جنـس مخصـوصـي كه ايـن پارچهها داشتند و در هـواي سرد بسيار سخت مي شدند.به خاطر هميـن، صبحها وقتـي خـواهران براي نماز دست از كار ميكشيدند، دستهايشان بشدت زخـم شـده بـود».
رختشویی؛ لباس رزمندگان و ملحفههای بیمارستانی
یکی دیگر از اقداماتی که زنان در ستادهای پشتیبانی و بیمارستانهای مشغول آن بودند شستن لباسهای رزمندگان و مجروحین بود. با توجه به آن که در زمان جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران هنوز بسیاری از ستادهای پشتیبانی و بیمارستانها مجهز به ماشینهای لباس شویی نبودند. لذا زنان به صورت داوطلبانه به این کار مشغول شدند. در این زمان بخشی از زنان که دارای تخصص امدادگری نبودند در بیمارستانهای مناطق جنگی حضور پیدا میکردند و به شستن لباسهای مجروحین و ملحفههای بیمارستان میپرداختند.
یادم می آید خانم فاطمه نواب صفوی، به همراه گروه چریکی شهید چمران و در ناحیه سوسنگرد، اسلحه به دست گرفت و جنگید. همچنین یک زن سوسنگردی با آرد مسموم نان پخت و با آن تعدادی از عراقی ها را از پای درآورد.
و باز در این شهر مادر شهید الحانی، یازده سرباز عراقی را به خانه اش دعوت میکند، به آنها غذا میدهد، و زمانی که آن ها به استراحت پرداختند و به خواب رفتند، در اتاق را قفل میکند و بسیجیها را با خبر می سازد، و خود او هم با چوب دستی به جان بعثیها افتاد. داستان این زن شجاع را مقام معظم رهبری، این گونه نقل کرده است:
«به خاطر دارم در سوسنگرد خانم عرب مُسنی زندگی می کرد که همسرش نابینا بود. ایشان با وجود این که چهل پنجاه سال داشت، خیلی شجاعانه و در حقیقت مردوار از شهر دفاع می کرد. معروف بود که با چوب دستی، چند سرباز عراقی را از پا انداخته است.
صحنههای رزم زنان، اگرچه اندک بود، ولی اولاً تا پایان دفاع مقدس کم و بیش ادامه یافت، و ثانیاً، تأثیر عمیقی بر روحیه رزمندگان داشت. به علاوه، زنان نقشهای اطلاعات رزمی فراوانی را انجام دادند.
با گذشت سه دهه از دفاع مقدس هنوز یادآوری چه نکاتی شما را آزار می دهد؟ آیا در این سه دهه در حفظ ارزشهای دفاع مقدس آنگونه که باید موفق بوده ایم؟
آنچه که ما با گذشت نزدیک به سه دهه آزار می دهد، فراموشی یاد و نام و راه شهیدان و رزمندگان است. همانطور که عرض کردم دیدم تنها غصه دردی را دوا نمیکند، سعی کردم لااقل در حد توان خودم رسانه باشم برای معرفی این عزیزان خصوصا زنان بزرگی که غبار جنگ بر چهره آنان بیش از همه مانده است. از چند سال پیش در ذهنم بود که تلاش کنم همه زنان رزمنده دفاع مقدس را که در جریان شکست حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر بودهاند را پیدا کنم و سرانجام به کمک همین شبکههای اجتماعی امروز خوشبختانه در کنار هم هستیم و بیش از قبل از حال هم باخبریم و از هم انرژی میگیریم. امروز وقتی در گروه بیوگرافی یک شهید را میزنم، خوشحالی و شعف دختر این شهید از معرفی پدر مظلوم شهیدش در یک گروه کوچک و یک رسانه کوچک اینقدر خوشحالش میکند که من هم انرژی میگیرم. ما باید خیلی تلاش کنیم، اول از همه تلاش کنیم یاد حضرت امام را زنده نگه داریم.
انتهای پیام /