رهیاب گزارش می دهد؛
روایت شهرلالههای سرخ

چهارم آذر سال ۶۵ اندیمشک به واسطه بمباران ۵۴ فروند هواپیمای عراقی، کربلایی دیگر شد و هواپیماهای دشمن، ۱۱۴ دقیقه این شهر را مورد حمله خود قرار دادند.
به گزارشخبرنگارشبکه اطلاعرسانی«رهیاب»؛چهارم آذرماه سال ۱۳۶۵ رزمندگان اسلام درحال توسعه آموزشهای حرفهای جهت عملیات نظامی درمقابل دشمن متجاوز، مشغول به کار دراردوگاه اطراف و سواحل رودخانههای جاری محیط شمالی خوزستان بودند که مورد هجوم ددمنشانه ۵۴ فروند هواپيمای دشمن بعثي قرار گرفتند.
هواپیمای دشمن بعثی بمدت یکساعت و۴۵ دقیقه مناطق مسکونی اندیمشک را بشدت بمباران کرد صدا و موج انفجارهای پی درپی مردم عادی وغیرنظامی را به وحشت انداخت. آن روزنخستين حمله دشمن بعثي حوالي ظهر به ايستگاه راهآهن انديمشک صورت گرفت. راهآهن به دليل اهميت استراتژيك درپشتيبانی از جبههها بغض و كينه دشمن بعثي را به خود معطوف كرده بود به طوریكه راه آهن انديمشک چند بار مورد حمله هوايی دشمن قرار گرفت.
سد دز، پلاژ سد دز، بيمارستان شهيد بهشتي، بازار، مناطق مسكونی و حتی مدارس نيز از حملات راكتهای دشمن در امان نماند به طوریكه شهر انديمشك به يكباره در دود، خون فرو رفت و دراين حمله وحشيانه و غيرانسانی ۳۰۰ شهيد و ۵۰۰ مجروح بر جای گذاشت اما اين حمله وحشيانه نه تنها روحيه مردم انديمشك را تضعيف نكرد بلكه مقاومتر از قبل به پشتيباني از رزمندگان ادامه دادند.
کمتر از دوماه مردم اندیمشک در کناررزمندگان با اجرای عملیات کربلای چهار وکربلای پنج سرنوشت جنگ را رقم زدند و پوزدشمن را بخاک منزلت مالیدند.
انديمشك را شهر لاله هاي سرخ ناميده اند و به حق اين عنوان برازنده اين شهر است چرا كه مادران شهدا در چهارم آذر سال ۶۵ با قطعات تكه تكه پراكنده فرزندان خود وداع کردند اما ذره ای از اعتقاد به نظام و انقلاب كوتاه نيامدند.
هنوزهم شاهدان عيني حماسه مقاومت چهارم آذرانديمشك به خاطر دارند كه چگونه مقاومت حماسي و تاريخي مردم انديمشک با خون فرزندان اين مرز و بوم خلق شد و درتاريخ ماندگار شد تا آنجا که مردم انديمشک درهفتم آذر ۶۵ در روز تشييع پيكرهای مطهر شهدای اين جنايت يكصدا کلام امام انقلاب را مبنی بر'جنگ جنگ تا پيروزي' سر دادند.
گوشه و کنار شهر تکههای جنازه بود، درختان کنار مزین به تکههای پیکر شهدا بودند، شهر دیگر سرزندگی قبل را نداشت اما کوهی از انگیزه شده بود؛ در تشیع جنازه شهدا صدای «شهید راهت ادامه دارد» و «جنگ جنگ تا پیروزی» و «موشک جواب موشک» فضای شهر را پر کرده بود.
اينك با گذشت این همه سال ازحماسه ماندگار؛ مردم شهر لالههای سرخ انتظار ثبت اين حماسه به عنوان «روز مقاومت و مظلوميت انديمشک» در تقويم ملی را میكشند.
تاسوعای آذرماه
شهلا شفیعی،از شاهدان عینی حادثه بمباران اندیمشک، نیز در گفتگو با خبرنگار این رسانه می گوید:صبح چهارم آذربود؛پیش از رفتن به مدرسه اخبار را گوش میدادم. کردستان یک ربع زیر بمباران هوایی عراق بوده و کشته داده. توی مسیر راهآهن (باغ ملی) قطار ارتش تازه از راه رسیده و سربازها در مسیر با کوله پشتیهایشان کنار خیابان پیاده شدهاند. "ناحیه" باز شده و کارکنان راهآهن به سمت محل کارشان میروند؛ من و دو خواهرم هم به مدرسه میرویم.
نزدیک ظهر است که صدای اذان ناگهان با صدای مهیب انفجار مخلوط میشود. فریاد بچههای مدرسه بلند میشود و معلمها هر کدام به طرفی دوان هستند.از هر سو دود وآتش به هوا میرود و همه شهر درگیر شده و انگار دیگر هیچ منطقهای در امان نیست. آقای حاجیزاده،معلم ریاضی که بیماری قلبی هم دارد، دستی روی سینهاش گذاشته و به دیوار تکیه داده؛ آرام میگوید: "بابام نترسید! خدا بزرگه."
میگویند "کنترل"را زدهاند؛"ای وای! بابا توی کنترل است؛ ندا و شهرزاد کجا هستند؟!"دلم میریزد. دود و آتش از"دپو" بلند میشود؛ عمو آنجاست...
یکی داد میزند"ایستگاه راهآهن..."خانواده! دوستان! خدای من...
به سمت راهآهن میدویم؛"اکرم غفاری"پا به پایم میدود؛ "شهلا" نگران نباش؛ همه با همیم...
نزدیک بازار روز که میرسیم، جلویمان را میگیرند که "بازار خراب شده"؛به سمت "ناحیه"میدویم؛نگاهی به پشت سرم میاندازم؛ "اکرم" نیست...
پسر جوانی از درون جوی آب کنار خیابان بیرون میآید؛ بر سرش میزند و میخندد. میگویند موجی شده!صدایی میآید: "بخوابید رو زمین...بخوابید."صدای سوتکش میآید؛صدای راکت. سربازی از سمت بلیت فروشی میدود و ما را هل میدهد روی زمین. انفجار...دود...جیغ و آتش.صدای آمبولانس قطع می شود. شیشههای "ناحیه"روی زمین میریزند.
بلند میشویم که دوباره به سمت "بازار"برویم؛ "ندا"، خواهرم،میپرسد: "دفتر نقاشی و کیفم چه میشود؟ زنده میمانیم؟" نگاهش میکنم؛ شاید...
نگاهی به دور و بر میاندازم؛ همه سربازها روی پلههای راهآهن افتادهاند.سر یکی از سربازها که ریش حنایی رنگی هم دارد، وسط خیابان رها شده و با چشمانی باز،خیره به ما مانده. دورمیدان نزدیک بلیت فروشی،بوی دود و بدنهای سوخته و پاره پاره درهم آمیخته؛ یکی نجوا میکند "یا حسین..."
خواهرم سر رها شده در خیابان را که میبیند، جیغ میکشد! سر او را در آغوش میگیرم و دستهایم را روی چشمانش میگذارم."ندا"با نگاهش از من میپرسد:"بابا و مامان زندهاند؟" بمباران همچنان ادامه دارد...
سربازی همراه ما میآید تا ما را به خانه برساند. در مسیر خانه، به سرباز میگویم که "مراقب خواهرم باش؛ توی بمباران قبلی سرش آسیب دیده"؛ به سرباز غُرمیزنم که آخر این جنگ کی تمام میشود؟ همه کشته شدند! که سرباز یاد دوستانش در جبهه میافتد.
نزدیک خانه دوستم را میبینم؛ سراغ "اکرم"را از او میگیرم که میگوید "ترکش خورد". میرسیم جلوی خانه. همسایهها توی حیات خانهمان جمع شدهاند. پدر و مادرم را که می بینم، دیگر نمیتوانم جلوی سرازیر شدن اشک را بگیرم. در آغوش میکشیم همدیگر را. سراغ برادرم را میگیرم که میگویند مجروح شده.نگاهی به پدرم میاندازم. کارمند راهآهن است و حالا حتما خیلی از همکارانش شهید شدهاند. پدر میپرسد:چطور آمدید"؟
چشمانم دنبال سرباز میرود، او رفته...
غروب است و هوا مه گرفته و میدان راهآهن اندیمشک با مجسمه سوزنبان، استوار و فانوس به دست به دوردستها مینگرد؛ سوت قطار مرا از خاطرهها جدا میکند و دوباره چشمم به عکس شهدای راهآهن میافتد."
چهارم آذرماه سخت ترین روز برای اندیمشک
یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس هم با اشاره به رشادت مردم اندیمشک در دوران جنگ تحمیلی گفت: روز چهار آذر سخت ترین و تلخ ترین روز برای اندیمشک بود که با فداکاری، مقاومت و ایثار خود آن را در تاریخ ماندگار کردند.
سبزمراد صادقی افزود: مردم با وجود دیدن صحنه های بسیار تلخ و دلخراش و پیکرهای تکه تکه شده فرزندان خود ، پای آرمان های خود ماندند.
وی گفت: هر دقیقه این روز برای مردم اندیمشک بسیار سخت و طولانی سپری می شد و با وجود دیدن صحنه تکه تکه شدن اقوام خود ، در برابر طولانی ترین بمباران دشمن به خوبی ایستادگی کردند.
یکی از شهروندان اندیمشک هم گفت: بمباران وحشیانه جنگنده های دشمن در این روز به دلیل پشتیبانی مردم از جبهه های نبرد در دوران دفاع مقدس بود.
پایان پیام//
درباره نویسنده
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!