یادداشت؛
مطهری احیاگر تفکر اسلامی
شهید مطهری متفکر بزرگ اسلام در زمانی که هجمههای گوناگون از سوی مکاتب مختلف وجود داشت جامعه را تحتتأثیر قرار داد و فرهنگ اسلامی را احیا کرد.
سیده زهرا موسویان سردبیر شبکه اطّلاعرسانی «رهیاب» در یادداشتی نوشت: استاد شهید مرتضی مطهری از متفکران بزرگ اسلامی است که افکار و کتابهایش بر پایههایی استوار بنا شده و دارای فکر نظام یافته است. گذار هر چند اجمالی به آثار برجای مانده از او نشانگر این حقیقت است.
مطهری کسی بود که نه اصالت الفردی و نه اصالت الجمعی بود. او کسی است که بر اساس نظریهٔ فطرت، انسان مجبور در نگاه اندیشمندان غربی را، مستقل خواند تا بفهماند زیر چتر استعمارگران بودن، همان جبر تاریخی که هگل از آن یاد میکند نیست و این جبر، حقیقت ندارد.
وقتی استاد مطهری با چنین قوهٔ بدیع و درخشانی میتوانست چنین نظریهپردازی داشته باشد تا انسان اسلامی عصر بحرانزدهٔ سلطهگری لیبرالها و مارکسیستها را از خاک مذلت به عرصه عزت، حیات اندیشه ببخشد، چگونه نمیتوانست بین متن و حاشیه تعامل برقرار کند؟ اگر توجه به حواشی که درعینحال متن اصلی روزگار بودند وجود نداشت، آیا امروز کسی میتوانست نسبت کلی اخلاق را رد کرده و به هویت نابود شدهٔ انسان در غرب بخندد؟
شاید مطهری میخواست جمع عرفی دیگری را رقم بزند که آن تقدم حاشیه بر متن بوده است!
به تعبیر رهبر انقلاب شهید مطهری موجب احیای تفکر اسلامی شده است، عنصر مغفولی که نپرداختن به آن عنصر، هر متن درسی را به حاشیهٔ دوری از ساختار سراسر منحط شهر مدرن میبرد. شهری که برای بررسی شرحهای کتب فقهی و اصولی، سکولار شدن و غلوزنجیر شدن در واتیکان اسلامی را توصیه میکند.
آنچه شهید مطهری را ممتاز کرد ناقد بودن او بود که وی را بر صدر عالمان زمان خود نشاند. او نه عوامزده بود و نه حوزهزده و نه روحانیتزده و نه سنتزده و نه تاریخزده و نه دولتزده!
مطهری خرافهزدا بود و تلاش کرد تا چهره دین را از زنگارها بزداید. او بیماریشناسی کرد، از روحانیت گفت و از آفتهای دامنگیرش و از مهجور ماندن قرآن، از رکود فقه شکوه کرد. اجتهاد به معنای صحیح و اصیل آن را معرفی و شناساند. مسئلهشناسی کرد و در پیافکندن کلامی نوین بود. او بهراستی یک عقلگرای متصلب و قوی بود. او به دنبال این بود تا نقبی نوین به روشنایی بزند. خدا را در تاریکیها، بیسامانیها و شکستها نمیجست که در پی او در نورها و نظمها و درستیها بود.
هرگز از پرداختن به فلسفه شرم نکرد و آن را ارج مینهاد و هرگز مانند اخباریان باور نداشت که فلسفه آفت دیانت است. مطهری در اندیشۀ دفع شبهات بود، آن هم نه شبهات کهن که معماها و مشکلات نوین. خدمات متقابل اسلام و ایران او آبی بود بر آتشی که پهلوی برافروخته بود تا یکجا ایرانیت و اسلامیت را باهم در آن بسوزاند.
با عرفان مأنوس بود. شاگردی بزرگانی چون امام خمینی و علامه طباطبایی را که هر دو روح مطهر و ملکوتی این عصرند کرده بود و از آثار قدسی این دو شجره طیبه، گوهر جان را روشنی بخشیده بود. با مولوی و حافظ آشنا بود؛ حافظ را بسیار دوست داشت و به دفاع از حریم قدسی عرفان حافظی کوشید و از این که جمعی از آلوده جانان بیخدا، میخواستند او را هم به لوث جامه خود بیالایند در رنج بود.
مطهری به عرفان نظری هم وقوف داشت و آراء کسانی چون محیالدین، قونوی، جامی و.. را خوب میدانست و جرعههای عرفان ناب و عافیتسوز را از سرچشمههای اصیل آن، یعنی نهجالبلاغه و قرآن بر میگرفت. او بهخوبی دریافته بود که گوهر و محور اندیشه مذهبی عرفان است و چراغ دین با روغن عرفان میسوزد و اگر این چراغ تاریکی سوز را برگیری همه چیز در تاریکی فرو خواهد رفت.
انتهای خبر/